جدول جو
جدول جو

معنی بسمه گر - جستجوی لغت در جدول جو

بسمه گر
(بَ مَ / مِ گَ)
این کلمه مرکب است از بسمه (باسمه) ترکی و گر فارسی. آنکه بر جامه ها نقوش قالبی چوبین و جز آن زند. بسمه چی. رجوع به بسمه چی شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیمه گر
تصویر بیمه گر
شرکتی که جان یا مال کسی را از خطرها و خسارات احتمالی بیمه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزه گر
تصویر بزه گر
بزه کار، گناهکار، خطاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزه گر
تصویر برزه گر
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
(سَ رَ / رِ گَ)
ناقد. صراف
لغت نامه دهخدا
(سَلْ لَ / لِ گَ)
سله باف. (ناظم الاطباء). سبدساز. سلال. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ گَ)
محیل ظالم. فاجر:
زآنکه این مشتی دغل باز سیه گر تا نه دیر
همچو بید پوده می ریزند در تحت التراب.
عطار.
سیه چشم و سیه زلف و سیه دل
سیه گر بود پوشیده سیاهی.
عطار
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ / زِ گَ)
اثیم. مجرم. بزه کار:
از بزه کردنش عجب ماندند
بزه گر زین جنایتش خواندند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ گَ)
لقب یزدگرد پدر بهرام گور پادشاه ساسانی است. و رجوع به بزه کار و مجمل التواریخ ص 35 و مفاتیح العلوم خوارزمی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ / مِ گَ)
نغمه سرا. نغمه پرداز. نغمه طراز. سراینده:
بلبل نغمه گر از باغ طرب شد به سفر
گوش بر نوحۀ زاغان به حضر بگشائید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ ضَ/ ضِ گَ)
مولدالبیض. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ مِ / مَ)
کسی که با ورق طلا و نقره نقش میکند. (ناظم الاطباء). آنکه باوراق طلا و نقره بقالب یا بقلم بر جامه نقش کند. (غیاث) (آنندراج). بسمه گر:
دلم ماند از بسمه چی درشگفت
ازو دیده ام نقش حیرت گرفت.
وحید (از آنندراج).
و رجوع به بسمه گر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ / مِ)
کسی که شغل وی کار با بسمه (باسمه) باشد. بسمه گر. رجوع به بسمه و باسمه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ / زِ گَ)
برزیگر و زراعت کننده. (برهان) (آنندراج). برزگر. رجوع به برزگر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ/ مِ گَ)
بیمه کننده. رجوع به بیمه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ گَ)
نام مورخ ایرانی که دو مورخ یونانی: مالالاس و تئوفانس مطالب خود را از وی گرفته اند و در جای دیگر باین نام برنخورده ایم. رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 383 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزه گر
تصویر بزه گر
عاصی گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره گر
تصویر سره گر
ناقد، صراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزه گر
تصویر برزه گر
زراعت کننده زارع کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسمه چی
تصویر بسمه چی
ترکی زرنگار پارچه نگار کسی که با ورق طلا و نقره نقش میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسله گر
تصویر پسله گر
((~. گَ))
کسی که پشت سر دیگران حرف می زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسته گیر
تصویر بسته گیر
ضعیف کش، کسی که به ضعیفان آزار می رساند
فرهنگ فارسی معین
در منبت کاری شده، در کنده کاری شده
فرهنگ گویش مازندرانی
رقاص
فرهنگ گویش مازندرانی